آشنایی مرغ و خروس-قسمت آخر

باید بـ اون قلب موقعیت نشناسنم میگفتم ساکت باشه

نگاهش کردم 

فهمید عصبانی هستم-همیشه منو زودتر از انتظار میفهمید...-

گفت:چرا عصبانی میشی عزیزم خودت بهم زنگ زدی،خودت قرار گذاشتی!

-من؟؟؟

-بله شما!


ی فلش بک زده شد عقب

اوووووووووه

فامیلی حسابدار و خروس یکی بود،بعد مدتها ک گوشیم رو عِوَض کرده بودم از لیست سیاه خارج شده بود و من اشتباهی اولین فامیلی رو گرفته بودم کِـ شماره ی خروس بود!!!


بعله...حالا باید چیکار میکردم!

قیافه حق بجانب گرفتم:آقای نسبتن محترم!شما کِـ متوجه شدی من اشتباه گرفتم خب میگفتی دیگه!

لبخند معروفش رو لباش پررنگ تَر شد:من کِـ اشتباه نگرفته بودم!

و من در أوج عصبانیت،هیجان و استرس با برگه های تو دستم کوبیدم بـ سرش!!!

-دیووووونه! حالا من چیکار کنم؟ما شنبه آدیت داریم!

-عه،ی زنگ بـ حسابدارتون بزن!




و من یک ربع بعد در ماشین خروس بـ سمت کرج میرفتم تا بـ خونه حسابدار برسم و کارم رو انجام بدم!


عشق تو همون رفت و برگشت در من رسوخ کرد

بماند کِـ چ سختی ها کشیدیم تا پدرم موافقت کند و بی خیال برادرِ شوهرخاله ام شود!


دو ماه بعد من دستانم در دستان پرمهر و قوی خروس بود! 


ی دختر مهرماهی

هیچ گاه دوست داشتن های پر دلیل را دوست نداشته ام.  مثلن اینها کـ میگویند عاشق چشمانش شدم....

 یا عاشق شانه هایش... 

یا چ میدانم هرچه! 

اصلن معنی ندارد

 وقتی کسی میگوید:چرا دوسش داری؟.   

  باید نگاهش کنی 

لبخند بزنی 

و بگویی:چون دوسش دارم




عزیزم هنوز هم  منو غافلگیر میکنی و شش سال است روز تولدم پر از خاطره میشود با تو ....




١.آدمها دو  دسته اند:یا مهرماهی هستن یا دوست دارن مهرماهی باشن !

٢.کادوی بسیار خوب و ارزشمندی گرفتم،مرسی خروووس!

آشنایی مرغ و خروس ٣

بـ قسمت اعتقاد داری ؟

قسمت من خروس بود!

ی چیزای تو زندگی هست کِـ اگه بالآی قله قاف هم باشه و قرار بِـ رسیدن بتو باشه،میرسه

ی چیزای کِـ فکرشم نمیتونی بکنی ولی...

زمین گرده و نقطه آغاز و پایان ی جاس!

یک هفته بود من درگیر خانواده ام بودم،درگیر جواب منطقی برای نه گفتن !درگیر قانع کردن!

داداش شوهرخاله ام اومده بود خاستگاری ، پسر خوب ،معقول ،تحصیل کرده و از همه مهمتر مورد تأیید بابا!

اما من دلم باهاش اخت نمیگرفت

نمیدونم چراااا

کسی تو زندگیم نبوداااا ولی  دوسش نداشتم!  

اما خانواده بـ این نتیجه رسیده بودن کِـ من نمیتونم تصمیم بگیرم،نمی تونم مسئولیت ی زندگی رو قبول کنم و تموم بهونه هام ناشئ از ترس خداحافظی با دنیای راحت و دخترونه خودم بود!

اما اینجوری نبود

من دختر مهر بودم

دلم عشق میخواست

و یک نبض تند  زیرپوستی منو یاد ی نَفَر مینداخت کـ هنوزم با یادآوریش تنم داااااغ میشد!

سه شنبه همون هفته کِـ بـ جمکران رفته بودیم از خدا خواستم هرچی بِـ صلاحمه همون بشه!کلی هم گریه کردم.

حالا درست دو روز بعد،خروس با اون نگاه جذاب و چشمهای سیاه مشکی اش بِـمن خیره شده بود!

بزرگ شده بود ،مردونه تَر و خوشتیپ تَر!

-بازم کـ شلوارت آب رفته!!!

تکونی بخودم دادم:هاااااان چرا هول شدی؟ی دیدار اتفاقی یه ،سلام احوالپرسی کن رد شوووو!!!چرا ویلون موندی و سرت رو از شیشه ماشین عقب نمیکشی؟؟!!!!

داشتم خودمو گول میزدم؟؟؟؟آره....باز مونده بودم تو خواستن و رد کردنش!

اما.......ی لحظه وایستااااااا .....گفت مدارک مالی رو اورده!!!

یعنی چی اونوقت؟!!!

آشنایی مرغ و خروس ٢

...خروس رفت ب خارج و من با ریاضتی خود خاسته سعی در فراموشی اش داشتم.

دو سال گذشت...

با تمام فراز و نشیب هایش

یکی دو بار خروس تماس گرفت همون أوایل ک من بلاکش کردم

تازه رفته بودم شرکت دوست بابا تا کاراموزی رو بگذرونم

بخشی از فعالیتهای ایزویی ب من واگذار شده بود و من مسؤول تحویل گرفتن ی سری إسناد و مدارک بودم. 

مهر ماه بود ،روز تولدم

برق های شرکت رفته بود و تلفن ها قطع بود،مدیرعامل از من مدارک رو خواست برای روز شنبه و من ب تمامی واحدها یادآوری کردم بجز واحد مالی ک مدیر بخش در شرکت نبود. 

با موبایلم شماره ش رو گرفتم

-آلو سلام آقای ... من فلانی هستم میخواستم خواهش کنم روز شنبه ادیت مالی رو اماده کنید

ی مکث طولانی و جواب ایشون:چشم خانوم فلانی ولی من شنبه نیستم میشه امروز شما رو ببینم و مدارک رو بهتون بدم؟

پنج شنبه بود و من ظهر تعطیل میشدم

-باشه ساعت یک میدون ... باشید

-حتمن روز خوش.

و من راس ساعت در محل حاضر بودم اما آقای .... را نمیدی م ک یک ماشین کنارم نگهداشت و خواست سوار شم

وااااااا خروووووس بود!

اینجا چیکار میکرد؟

با لبخند همیشگی ش گفت:خانوم فلانی چرا سوار نمیشید ادیت مالی رو براتون اوردم!!!!!!'

لمس عشق

دیلالوگ پنج دقیقه ای:

-اخ اخ عزیزم چ عرق جوش شدی!

-مهم نیس اینا،الان خیلی ناراحتم!

-وااااا چرا؟؟؟؟

-برو زنگ بزن ب بابات ب مامانم ب این ب اون ،بگو خروس چ برنامه ای واسه پنج شنبه داشت

-نیاز ب زنگ زدن نیس ،خودت بگو!

-تموم این مدت خودمو کشتم تا ..... اماده بشه ،واسه روز تولدت سورپرایزت کنم اما بخاطر ...... نشد!

-الهی فدات شم إشکالی نداره مهم نیت تو بود ک الان بخدا قسم هزار برابر ارزش داره برام!




عشق قابل لمس هست

عشق رو میشه دید

من دیشب عشق رو تو چشمهای تو دیدم عزیزم

و وقتی سرم رو روی سینه ات گذاشتم، صدای قورت دادن اون بغض لعنتی رو شنیدم دلم میخواست داد بزنم دوستت دارم اما حیف غرور مردونه تو رو ب شادی خودم ترجیح میدم.


اون أشک تو چشات ک سعی میکردی پشت لبخند لرزونت پنهون کنی رو هرگز فراموش نمی کنم.....

تو خودت سورپرایز زندگی منی عزیزم.