خروس خیلی سماجت کرد و ما باهم ی ارتباط خفیف پیدا کردیم ،اردوهای دوستانه میرفتیم و گاهی منو میرسوند خونه
ولی این ارتباط همیشه با ترس و استرس همراه بود،بابای من خیلی ادم سختگیری نیست ولی در این مورد کوتاه نمی اومد همیشه تمام نیازهای ما رو برطرف میکرد تا ما سمت جنس مخالف نریم و البته ک من مورد اعتمادش بودم
این موضوع خیلی أذیتم میکرد و خروس اینو میدونست و بابت این مورد دوستی ما پررنگ نمیشد......
خروس باید میرفت ی کشور دیگه بابت کارخونه پدرش ، و این یعنی جدایی زود هنگام
روز خداحافظی کل راه برگشت رو أشک ریختم و ب خودم قول دادم تمومش کنم و اونو از دایره زندگی م کنار بزارم
قولی ک تونستم عملی ش کنم!
وای چه قشنگ ... من عاشق آدمای عاشقم♥♥عشقتون همیشه جاوید