یکی مانده ب آخر

خروس خیلی سماجت کرد و ما باهم ی ارتباط خفیف پیدا کردیم ،اردوهای دوستانه میرفتیم و گاهی منو میرسوند خونه

ولی این ارتباط همیشه با ترس و استرس همراه بود،بابای من خیلی ادم سختگیری نیست ولی در این مورد کوتاه نمی اومد همیشه تمام نیازهای ما رو برطرف میکرد تا ما سمت جنس مخالف نریم        و البته ک من مورد اعتمادش بودم

این موضوع خیلی أذیتم میکرد و خروس اینو میدونست و بابت این مورد دوستی ما پررنگ نمیشد......

خروس باید میرفت ی کشور دیگه بابت کارخونه پدرش ، و این یعنی جدایی زود هنگام 

روز خداحافظی کل راه برگشت رو أشک ریختم و ب خودم قول دادم تمومش کنم و اونو از دایره زندگی م کنار بزارم 

قولی ک تونستم عملی ش کنم!

نظرات 1 + ارسال نظر
سونیا چهارشنبه 15 مهر 1394 ساعت 02:19

وای چه قشنگ ... من عاشق آدمای عاشقم♥♥عشقتون همیشه جاوید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد