...خروس رفت ب خارج و من با ریاضتی خود خاسته سعی در فراموشی اش داشتم.
دو سال گذشت...
با تمام فراز و نشیب هایش
یکی دو بار خروس تماس گرفت همون أوایل ک من بلاکش کردم
تازه رفته بودم شرکت دوست بابا تا کاراموزی رو بگذرونم
بخشی از فعالیتهای ایزویی ب من واگذار شده بود و من مسؤول تحویل گرفتن ی سری إسناد و مدارک بودم.
مهر ماه بود ،روز تولدم
برق های شرکت رفته بود و تلفن ها قطع بود،مدیرعامل از من مدارک رو خواست برای روز شنبه و من ب تمامی واحدها یادآوری کردم بجز واحد مالی ک مدیر بخش در شرکت نبود.
با موبایلم شماره ش رو گرفتم
-آلو سلام آقای ... من فلانی هستم میخواستم خواهش کنم روز شنبه ادیت مالی رو اماده کنید
ی مکث طولانی و جواب ایشون:چشم خانوم فلانی ولی من شنبه نیستم میشه امروز شما رو ببینم و مدارک رو بهتون بدم؟
پنج شنبه بود و من ظهر تعطیل میشدم
-باشه ساعت یک میدون ... باشید
-حتمن روز خوش.
و من راس ساعت در محل حاضر بودم اما آقای .... را نمیدی م ک یک ماشین کنارم نگهداشت و خواست سوار شم
وااااااا خروووووس بود!
اینجا چیکار میکرد؟
با لبخند همیشگی ش گفت:خانوم فلانی چرا سوار نمیشید ادیت مالی رو براتون اوردم!!!!!!'
شوک شدم بدو بقیه شو هم بگو...