باید بـ اون قلب موقعیت نشناسنم میگفتم ساکت باشه
نگاهش کردم
فهمید عصبانی هستم-همیشه منو زودتر از انتظار میفهمید...-
گفت:چرا عصبانی میشی عزیزم خودت بهم زنگ زدی،خودت قرار گذاشتی!
-من؟؟؟
-بله شما!
ی فلش بک زده شد عقب
اوووووووووه
فامیلی حسابدار و خروس یکی بود،بعد مدتها ک گوشیم رو عِوَض کرده بودم از لیست سیاه خارج شده بود و من اشتباهی اولین فامیلی رو گرفته بودم کِـ شماره ی خروس بود!!!
بعله...حالا باید چیکار میکردم!
قیافه حق بجانب گرفتم:آقای نسبتن محترم!شما کِـ متوجه شدی من اشتباه گرفتم خب میگفتی دیگه!
لبخند معروفش رو لباش پررنگ تَر شد:من کِـ اشتباه نگرفته بودم!
و من در أوج عصبانیت،هیجان و استرس با برگه های تو دستم کوبیدم بـ سرش!!!
-دیووووونه! حالا من چیکار کنم؟ما شنبه آدیت داریم!
-عه،ی زنگ بـ حسابدارتون بزن!
و من یک ربع بعد در ماشین خروس بـ سمت کرج میرفتم تا بـ خونه حسابدار برسم و کارم رو انجام بدم!
عشق تو همون رفت و برگشت در من رسوخ کرد
بماند کِـ چ سختی ها کشیدیم تا پدرم موافقت کند و بی خیال برادرِ شوهرخاله ام شود!
دو ماه بعد من دستانم در دستان پرمهر و قوی خروس بود!
سلام ممنون از حضور گرمتون
عحب عشقولانه بود هااا عین فیلما بود خدایی
من کامنت گذاشته بودم بوخودا!!!![](http://www.blogsky.com/images/smileys/104.png)
باعث خوشحالیم شدی با همنامیت
من خیلی اسم مریم و دوس دارم و طبیعتا مریم ها رو...
برای عشق دلی باید و بهانه ای....
عشقتون مستدام
عاشقانه هاتون مستدام و پایدار
عزیز دلم چقد عشقولانه همیشه شاد و عاشق باشین...
ایشالله سالهای سال همینجوری عاشقانه دستاتون تو دست همدیگه باشه
مبارک باشه