اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است اورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
زندگی اینی نبود کِـ فکر میکردم
این شکلى؛ کج و کوله، بى تفاوت و خاکسترى...
زندگى رویایى من یِ شکل دیگه داشت
اون شکلى؛ شاد، خندان، رنگ رنگى و پر از خنده
هیجان داشت و نور
حتى ى لحظه هم فکر نمیکردم بزرگ کِـ شدم اینقدر منفعل باشم ... چرا شاد نیستیم؟ چرا بى دغدغه و بى خیال زندگى نمیکنیم؟ حداقل برأى یک روز...
میدونى گاهى فکر میکنم مگه تو زندگى قبلى چى بودم و چى کار کردم کِـ تاوان و جریمه ش زندگى باشه در این کشور خاکسترى و غم زده ؟!بین اینهمه کشور تو دنیا...
یعنى گناهِ ندونسته ام پاک شده کِـ زندگى بعدى رو جاى دیگه باشم وکمى لذت ببرم از زندگى کردن؟
چن بار قراره زندگى کنیم؟ کى میخواهیم زندگى کنیم؟
تا کى قراره بیست- سى ساله باشیم؟
تو کشورِ افسرده، افسرده شدن عادیه...
خب...خیلى دلیل داره کِـ من دوسش دارم
باحاله
همراهه
مؤدب
خوش برخورد
شلوغ
شیطونه
مهربون و دست و دلبازه
بدون کینه س
باجنبه س
و ...
ولى یکى از پررنگ ترین دلیلى کِـ باعث شده عاشقش بشم و در تمام این یازده سال- همچنان مث روز اول کِـ تو اتوبوس دیدمش- دوسش بدارم اینه کِـ حواسش بهم هس و واسه خوشحالیم کلى برنامه میریزه و سورپرایزم میکنه.
تو تمام این سالها ما هم کلى دعوا داشتیم
قهر کردیم
دلخورِ همدیگه شدیم
ناامید شدیم
و...
اما
اما
اما از هم دل نکندیم...
گفت: ى لیوان چایى زنجفیلى میدى بهم؟
لیوان چایى رو گذاشتم رو میز و با ناراحتى و بغض گفتم: بسه دیگه! تا کى میخاهى منو تو این زندگى لعنتى عذاب بدى؟!!!
با حیرت نگام کرد و گفت: من؟؟؟!!!!
خندیدم و گفتم: همیشه دوست داشتم ى بار این جمله رو بگم ؛ خیلى باحاله!
سرش رو تکون داد و ناامید گفت: خدایاااا شکررررت! دیوونه نبود کِـ اونم شد!!!
*بماند یادگارى...
اره اره همه چیز بِـ طرز وحشتناکی افسرده و خاکستری شده
اره همه مون ناامید و بی کس موندیم
اره همه مون اشک های یواشکی ریختیم و اه کشیدیم ، ناله کردیم و صدامون بِـ هیچ جا نرسیده
ولی خواهش میکنم وقتی تو این شرایط یکی میخاد اوضاع رو برای خانواده ش آروم نگه داره ، رهاش کنید
تو این وضعیت کلاس رفتنت چیه؟!
تو این اوضاع چرا هنوز باشگاه میری؟!
وای اوضاع و احوال رو نمیبینی بچه رو چرا کلاس میبری؟
و... و....و...
بیایید تو این شرایط داغون و غمگین ، حداقل بِـ همدیگر کاری نداشته باشیم و بِـ قانون هاى ادم هاى کنارمون احترام بذاریم
اینکه من نمیخام جوجه هام از وضعیت نابسامان باخبر باشن حتمن حتمن دلیل خودم رو دارم
وقتی من دلیل تعطیلی مدارس رو برف توضیح میدم
وقتی آتیش سوزی اماکن رو، ناشی از جرقه سیم های برق و اتصال به همدیگه شرح میدم
بفهمممم
بفهمو سعی نکن ب بچه هفت ساله ، اغتشاش ها و اعتراضات رو بفهمونی !!!
بزار تو این آشفته بازار ،ما ی گوشه زندگی خودمون رو بکنیم و جوجه هامون رو در پناه خودمون بگیریم و صبح ها _در حالیکه شب قبل کلی گریه کردیم _ لبخند بزنیم بهشون...
بزار ما در افسرده ترین حال ممکن، ادای آدم قوی ها رو برای بچه هامون دربیاریم...