ایران من

ایران من 

شکنجه گاه بی گناهان

ایران من

هشتاد ‌ و چن میلیون گروگان




ایران دوباره میشه ایران

اخ از این روزای سیاه

کنار بچه ت یخ بزاری ک نتونن بدزدن!!!




چرا با این همه درد نمیمیرم؟؟؟!!!!

 چرا هنوز زنده ام؟؟؟!!!!




همه میگویند الان وقت گریه نیست

و ما از بغض گلودرد گرفته ایم….

تولدم …

دیگه ی سنی هست ک دلت میخاد دنیا بایسته

دلت میخاد نه عقب برگردی نه جلوتر بری


یاد گرفتی غم ها رو ی گوشه بزاری و روش رو بکشی و لبخند بزنی

یاد گرفتی با وجود تمام دردهای روحی و جسمی اولین نفر بیدار شی و استارت شروع رو بزنی

یاد گرفتی تموم بحث ها رو زود تموم کنی، نه اینکه ببخشی یا فراموش کنی… نه! فقط چون نمیخاهی کشش بدی و شاید توان کش دادن رو نداری

یاد گرفتی ی ماتیک بزنی رو لبات ک شاداب ب نظر بیایی

یاد گرفتی همه کارات رو بکنی و بعد اگه وقت شد بشینی

وقتی رسیدی ب اون سن، دیگه ارزوهات، ارزو نیستن٫ خواسته هایی نرسیده هستن ک اگه برسی چ بهتر و اگه نرسی جهنم!!!


ی چیزایی خیلی زود، دیر میشه و ی آرزوهایی خیلی زود خاک میگیره روش. رو

لذت ها از ته دل نیس و خنده ها فقط برای دلخوشی بقیه س



تولدم تو غمگینترین پاییز کشور، مبارک…..

روزگار تلخی ست نازنین…

الهی ی روزایی رو تو زندگی سراسر لجنتون ببینید.  ک معنی خون گریه کردن.  و بفهمید

جنایتکارای پست فطرت…



ته جهنم گیر افتادیم

نه صدامون ب. جایی میرسه

نه دستی ب کمکمون میاد 

در سوگ آرزوها…

نمیدونم درمورد کدوم واقعه اشک میریزم

انقد زیاد شدن ک یادم میره

فقط خودخواسته یا ناآگاه اشک میریزم

نمیدونم این وطن به ما ی زندگی آروم و خوش بدهکاره

یا زندگی به ما ی وطن آروم بدهکاره

متحیر و ناباور ی گوشه نشسته ام

ترسیده ام

هیچ کاری نمیکنم جز گریه کردن و آه کشیدن

باورم نمیشه من چه غلطی کرده بودم ک سزاش زندگی در همچین جهنم بی رحمی بود

چه گناه نابخشودنی مرتکب شده بودم ک تبعید شدم به این برهوت و کشتارگاه

فقط اینو میدونم ک هرگز خودم رو بخاطر بدنیا اوردن دوتا دختر معصوم تو این ویرونه ی پر استرس و وحشت ، نمیبخشم…

هیچ وقت!