سپید موی من...

چن وقت پیش ، ی موی سفید لابلای موهام دیدم

چن انگشت پایین تر از جلوی سرم!

شوکه شدم... بغض کردم و به مردی نشون دادم

-و از اونجایی ک خانوادگی زود مو سفید کردن- خیلی عادی گفت اااا به سلامتی!!! نکنی ها!!!!

انقد عادی و بی اهمیت جلوه داد ک

من نتونستم مث همیشه بغض رو تبدیل ب گریه کنم!


و امروز دوباره مو سفید دیدم 

فک کردم همون قبلی هس

ولی وقتی موهام رو از وسط باز کردم دیدم نه! جدیده .... یکی اینوره و یکی اونور....

انگاری باید قبول کرد ک بعد سی سالگی باید چیزای جدید دید و باهاشون کنار اومد

دارم فک میکنم باید موهام رو ک سه چهار سالی میشه رنگ نمیکردم ، رو رنگ کنم

دارم فک میکنم کاش اون سالهایی ک موهام رو هی رنگ میکردم ، میذاشتم مشکی بمونه و الان بجاش تند تند رنگ کنم...


باشه.    باشه.     قضیه الان برای من هم عادی شده، نیا بگو چیزی نیس

همیشه اولین ها چیزی هس! احساس میکنم دارم پیر میشم!! اون شال پشمی من کجاس؟....!!!!!

مهرمن

مهر ماه منه

ماه تولدم

ماه آشنایی 

ماه دلبستگی


پنج پنج

امروز سالروز عروسی ماست

این روز به تاریخ قمری پانزده شعبان بود و به تاریخ شمسی پنج مرداد هشتاد ونه

 ده سال زندگی مشترک و شکفتن دو تا دسته گل

صد سالگی مون ایشالااااااا


دو سال پیش هدیه این روز از طرف مرد جان سفر خارجی بود

پارسال سفر داخلی

و امسال خانه...

زندگی بسیار عجیبه!



بالاخره تو دنیا . . .

یِ چیزی باید باشه که خوبت کنه . . .

قرصی، دارویی، آدمی 

آخ آدمی...!

C19

چن وقت پیش با کلی اصرار و دلتنگی و رعایت و انتخاب خونه بزرگ و چیدمان دور از هم و چی و چی و چی!!! ی دوره پنج نفره نهار دوستانه گرفتیم.

بماند ک با وجود استرس ها خیلی چسبید بعد پنج ماه ندیدن همدیگه.


یکی از دوستان عزیز وقتی اومد ماسک نداشت

وقتی باهاش دست ندادیم مسخره بازی دراورد ک کرونا چیههههه! کرونا نیس بابا و بعد به زور بغلمون کرد و بوسید!!!

بگذریم از رفتارهاش!!!

امروز تو گروه اعلام کرد ک جواب سی تی ریه ش مثبته!!!

شوکه شدم

نه از اینکه احتمالا من هم بگیرم، نه! چهار هفته گذشته و اگه قرار بود بگیرم، تا الان باید گرفته بودم!

از اینکه چقدر این ویروس بیشرف فلان فلان شده میتونه نزدیک باشه ...

ی جایی خوندم چقدر وحشتناکه جوون خودمون و عزیزامون بستگی به شعور بقیه داره این روزا!!!

خیلی وحشتناکه! خیلللللی...

دور ازکرونا بمونید دوست خوشگلی هام .

سوتی دوران جاهلیت!

نامزد بودیم قرار بود با خانواده من و داداشم بریم تفریح

کلی با مردی فیلم بازی کردیم که شما برید من یکم درس دارم از شما دیرتر میاییم!( حالا هیچ غلطی نمیخواستیم بکنیم ها!فقط  بوس و بغل!)

بابا رفت دنبال داداش و خانومش

ما هم قرار بود با ماشین مردجان بریم.

سه دقیقه بعد داداشم زنگ زدن رو گوشی من که :شما کجایید؟ فلاکس رو جا گذاشته مامان!

گفتم :تازه راه افتادیم! 

سه دقیقه بعدش، در خونه با کلید باز شد!!!!دوتایی پریدیم تو حموم و در را از داخل قفل کردیم!( اخه چراااااا هر دوتا لباس بیرونی و مودب طور بودیم که)!

داداش داخل شد و داد زد: آتییییییییش!!!

جیک نزدم!

فلاکس رو برداشت و رفت!

سه دقیقه بعدترش، داشتیم استارت میزدیم که راه بیفتیم؛ دوباره تماس گرفتن: کجایید؟

گفتم: فلان جا!

گفت: با چی رفتید؟

خوشمزه شدم: پیاده!!!! خب با ماشین مردی دیگه!

گفت: وااااا.   من الان اومدم خونه، ماشین جلوی در بود که!

گفتم: نه بابااااا! اشتباه دیدی!

گفت: مگه چن تا ماشین فلان مدل قرمز تو محل ما هس؟!!! 


دوتایی سرخ شدیم!!!


یازده ساله که مردجانم، فقط ماشین سفید میخره و میگه رنگ های دیگه تابلوعن!