-
آشنایی مرغ و خروس-قسمت آخر
یکشنبه 26 مهر 1394 11:50
باید بـ اون قلب موقعیت نشناسنم میگفتم ساکت باشه نگاهش کردم فهمید عصبانی هستم-همیشه منو زودتر از انتظار میفهمید...- گفت:چرا عصبانی میشی عزیزم خودت بهم زنگ زدی،خودت قرار گذاشتی! -من؟؟؟ -بله شما! ی فلش بک زده شد عقب اوووووووووه فامیلی حسابدار و خروس یکی بود،بعد مدتها ک گوشیم رو عِوَض کرده بودم از لیست سیاه خارج شده بود و...
-
ی دختر مهرماهی
شنبه 25 مهر 1394 14:53
هیچ گاه دوست داشتن های پر دلیل را دوست نداشته ام. مثلن اینها کـ میگویند عاشق چشمانش شدم.... یا عاشق شانه هایش... یا چ میدانم هرچه! اصلن معنی ندارد وقتی کسی میگوید:چرا دوسش داری؟. باید نگاهش کنی لبخند بزنی و بگویی:چون دوسش دارم عزیزم هنوز هم منو غافلگیر میکنی و شش سال است روز تولدم پر از خاطره میشود با تو .... ١.آدمها...
-
آشنایی مرغ و خروس ٣
سهشنبه 21 مهر 1394 14:32
بـ قسمت اعتقاد داری ؟ قسمت من خروس بود! ی چیزای تو زندگی هست کِـ اگه بالآی قله قاف هم باشه و قرار بِـ رسیدن بتو باشه،میرسه ی چیزای کِـ فکرشم نمیتونی بکنی ولی... زمین گرده و نقطه آغاز و پایان ی جاس! یک هفته بود من درگیر خانواده ام بودم،درگیر جواب منطقی برای نه گفتن !درگیر قانع کردن! داداش شوهرخاله ام اومده بود خاستگاری...
-
آشنایی مرغ و خروس ٢
سهشنبه 21 مهر 1394 13:41
...خروس رفت ب خارج و من با ریاضتی خود خاسته سعی در فراموشی اش داشتم. دو سال گذشت... با تمام فراز و نشیب هایش یکی دو بار خروس تماس گرفت همون أوایل ک من بلاکش کردم تازه رفته بودم شرکت دوست بابا تا کاراموزی رو بگذرونم بخشی از فعالیتهای ایزویی ب من واگذار شده بود و من مسؤول تحویل گرفتن ی سری إسناد و مدارک بودم. مهر ماه...
-
لمس عشق
یکشنبه 12 مهر 1394 16:45
دیلالوگ پنج دقیقه ای: -اخ اخ عزیزم چ عرق جوش شدی! -مهم نیس اینا،الان خیلی ناراحتم! -وااااا چرا؟؟؟؟ -برو زنگ بزن ب بابات ب مامانم ب این ب اون ،بگو خروس چ برنامه ای واسه پنج شنبه داشت -نیاز ب زنگ زدن نیس ،خودت بگو! -تموم این مدت خودمو کشتم تا ..... اماده بشه ،واسه روز تولدت سورپرایزت کنم اما بخاطر ...... نشد! -الهی فدات...
-
یکی مانده ب آخر
شنبه 11 مهر 1394 09:47
خروس خیلی سماجت کرد و ما باهم ی ارتباط خفیف پیدا کردیم ،اردوهای دوستانه میرفتیم و گاهی منو میرسوند خونه ولی این ارتباط همیشه با ترس و استرس همراه بود،بابای من خیلی ادم سختگیری نیست ولی در این مورد کوتاه نمی اومد همیشه تمام نیازهای ما رو برطرف میکرد تا ما سمت جنس مخالف نریم و البته ک من مورد اعتمادش بودم این موضوع خیلی...
-
از سرِ دلتنگی
چهارشنبه 8 مهر 1394 23:44
همیشه میگفتن عشق بعد چن سال ته نشین میشه و خاموش ب عادت تبدیل میشه سرد میشه از جذابیت أولیه می افته ولی ب عشقمون قسم من هنوز مثل همون روزی که ازت خداحافظی کردم و تا خونه أشک ریختم،عاااااشقتم
-
آشنایی مرغ و خروس
چهارشنبه 8 مهر 1394 12:11
خروس بخاطر وضعیت پاش در ردیف آخر اتوبوس ایستاد و ب من ک ردیف اول سمت بانوان بودم نگا کرد با عصبانیت گفتم چیه؟ و ..... بله خروس از این خشم اژدها خوشش اومد! چن وقت بعد .... بعد از دو ماه منو تو همون اتوبوس پیدا کرد! اصلن نمیدونم چرا من ب خروس میرسیدم عصبی بودم ! اونروز هم نگهبان دانشگاه بخاطر نوع پوشش من -شلوارم داخل...
-
ب یاد خروس
سهشنبه 7 مهر 1394 21:38
خروس داره تو یکی از شهرهای شمالی ویلا میسازه و الان سه روزه نیس خیلی دلم براش تنگ شده ، من و جوجه خونه بابام هستیم . خروس ی پسر خوب و دوست داشتنی یه ما رو خیلی دوست داره و البته من عاشقشم شش ساله ازدواج کردیم و ی جوجه دخمل سه ساله داریم.
-
مرغ و خروس
سهشنبه 7 مهر 1394 21:23
تازه دانشگاه قبول شده بودم،بابا خیلی رو رفت و آمد حساس بود تو اتوبوس نشسته بودم منتظر که راننده حرکت کنه و نگاهم روی ساعت بود ک دیر نشه،از راننده خواستم بره گفت چشم بزار ی اقایی داره میاد سوار شه بعد... اون آقا ، ی پسر جوون بود که پای راستش تو گچ بود با شنیدن زنگ موبایل و نمایش اسم بابام زیر لب گفتم بخاطر این چلاق...
-
مزرعه!
سهشنبه 7 مهر 1394 21:16
جوجه تازگی ها برامون اسم گذاشته باباش: خروس من: مرغ خودش هم که جوجه طلایی!!! و خیلی شیک ما رو صدا میزنه! فک کنم واسه معرفی خانواده سه نفرمون توضیح کاملی بود،نه؟