ارومً بگیر عزیزم

چن شبی هس کِـ  از اون شب میگذره

از اون شب وحشتناک

از اون شب لرزون

نمیدونم چی بگم...بدترین شب عمرم بود 

تا حالا اینجوری دل و بدن و پاهام نلرزیده بود

زمین نلرزید...دل ما لرزید



حالا هرشب با استرس چشمام رو میبندم

حالا هر شب اون شبِ کذایی رو مرور میکنم و میترسم

حالا هر شب از خدا میخوام دوباره ارامش رو بـ تهران دوست داشتنی مون هدیه کنه

از زمین میخوام کِـ نلرزه

بخاطر بچه ها کِـ خودم دو تا فرشته تو خونه دارم و مدام نگران اونام.