آشنایی مرغ و خروس ٢

...خروس رفت ب خارج و من با ریاضتی خود خاسته سعی در فراموشی اش داشتم.

دو سال گذشت...

با تمام فراز و نشیب هایش

یکی دو بار خروس تماس گرفت همون أوایل ک من بلاکش کردم

تازه رفته بودم شرکت دوست بابا تا کاراموزی رو بگذرونم

بخشی از فعالیتهای ایزویی ب من واگذار شده بود و من مسؤول تحویل گرفتن ی سری إسناد و مدارک بودم. 

مهر ماه بود ،روز تولدم

برق های شرکت رفته بود و تلفن ها قطع بود،مدیرعامل از من مدارک رو خواست برای روز شنبه و من ب تمامی واحدها یادآوری کردم بجز واحد مالی ک مدیر بخش در شرکت نبود. 

با موبایلم شماره ش رو گرفتم

-آلو سلام آقای ... من فلانی هستم میخواستم خواهش کنم روز شنبه ادیت مالی رو اماده کنید

ی مکث طولانی و جواب ایشون:چشم خانوم فلانی ولی من شنبه نیستم میشه امروز شما رو ببینم و مدارک رو بهتون بدم؟

پنج شنبه بود و من ظهر تعطیل میشدم

-باشه ساعت یک میدون ... باشید

-حتمن روز خوش.

و من راس ساعت در محل حاضر بودم اما آقای .... را نمیدی م ک یک ماشین کنارم نگهداشت و خواست سوار شم

وااااااا خروووووس بود!

اینجا چیکار میکرد؟

با لبخند همیشگی ش گفت:خانوم فلانی چرا سوار نمیشید ادیت مالی رو براتون اوردم!!!!!!'

نظرات 1 + ارسال نظر
دندون سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 13:45


شوک شدم بدو بقیه شو هم بگو...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد