جوجه

بعد از سه سال تصمیم جدی برای داشتن ی جوجه در زندگیمون  گرفتیم ولی هر ماه ی نقطه قرمز خط باطلی میشد بر رویاهای ما...

یادمه ماه اول برای کوچولووووی نداشتمون،جشن گرفتیم و براش هدیه خریدیم!!!

از ماه دوم بـ بعد با رسیدن روز قرمزم کلی تو شرکت گریه میکردم!

ماه پنجم اقدام احساس کردم حالت تهوّع دارم  از ترس خروس کِـ دعوام نکنه -ماه های قبل کِـ بیبی چک میزاشتم و مثبت نمیشد گریه میکردم و خروس دعوام میکرد- تو حمام گذاشتم و در حالیکه ده دقیقه گذشته بود و من ناامیدانه أشک تو چشمام جمع شده بود ی هاله کمرنگ افتاد!!!

قلبم هررررری فرو ریخت.بِـ خروس چیزی نگفتم و بجای شرکت رفتم آزمایشگاه و آز دادم.

بعله!!! من مامان شده بودم!

شب کِـ خروس اومد ،پشت در پستونک چسبوندم و ی یادداشت کِـ "بابا جووووونی خوش اومدی!"

خروس کِـ یادداشت رو خوند،لپ تاپ از دستش افتاد و از پله ها رفت پایین!!!

و جوری منو بغل کرد کِـ جوجه تو دلم فشرده شد!

هعییییی یادش بخیر!!!


نظرات 9 + ارسال نظر
موژان چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 21:55 http://zendegyema.persianblog.ir/

سلام عزیزم دارم آرشیوت رو میخونم ، باور میکنی برا این پستت اشک تو چشام جمع شد ؟! دلم نیومد نظر ندم :*

قربونت برم...

موج یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 10:25 http://delnevashtehae1moj.mihanblog.com/

وای چه رمانتیک و قشنگ .. انشا الله برای این یکی هم یک ابتکار جالب به زودی به خرج بدی عزیزم

ممنون خانوم

اسفندونه دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 15:27 http://esfandooneh.persianblog.ir

چه بامزه بود...
الان جوجو هم دارین؟؟؟

الان ی جوجه طلائی سه ساله داریم

آقای پدر چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 08:41 http://daddyoff.blogfa.com

خوش به حال جفتتون.
یادم میاد وقتی دوسال پیش همسر بدو بدو اومد پرید روی کاناپه و بهم خبر داد که بیبی چک داره یه چیزایی میگه، خیلی بی تفاوت گفتم احتمالا اشتباه کرده، شاید تاریخ مصرفش تموم شده. ولی از ذوق اون هیچی کم نشد. تست دوباره و ازمایش و همه اینا حاکی از پدرومادرشدن داشت. من در دوهفته بعدی ۷ کیلو وزن کم کردم. از نظر روانی هم جوری بهم ریختم که نیاز به مشاوره داشتم...
حالا بعد از دوسال، تحمل دوری از دختر کوچولومو ندارم.

مهناز یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 14:13 http://www.1zan-moteahel.blogsy.com

ای جااااااان چقدر قشنگ
عاشق این محبت بینتونم.خیلی انرژی مثبت میگیرم از خوندن پستهات.
ایشالله که زندگیتون تا همیشه همینجوری عاشقانه و رمانتیک باشه

سونیا شنبه 9 آبان 1394 ساعت 22:38 http://bedonbalearamesh.persianblog.ir

وای خیلی خوبین شما دوتا ...
منم دلم همچین زندگی رو میخواد .. همیشه اینجوری فکر نیکنم ب زندگیمون هنوز نشده بریم زیر یه سقف .. کاش خوب باشن اونروزااا هم

میشن عزیزم عشق رو خود ما نگه میداریم گررررم نگران نباش

دندون شنبه 9 آبان 1394 ساعت 07:52

صخره پنج‌شنبه 7 آبان 1394 ساعت 22:48

کل مطالب رو از اول تا اینجا خوندم چه اشنایی جالبی! چه اتفاق جاااالب تری اون تشابه اسمی جناب خروس و مدیر مالی
چه قدر مختصر و صد البته مفید و زیبا مینویسید
روزهاتون پر از عشق و شاااااادی مرغ و خروس و جوجه طلایی عزیز

مرسی عزیزم

دندون چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 07:33

عزیز دلم... موهای تنم سیخ شد بس که با احساس نوشتی... همیشه سلامت باشی مامانی خانوومی...


دلم میخواد ی بوس محکم بکنمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد