حالم أزشون بهم میخوره!

١. وقت زایمانِ   جوجه،تمامی طلاهام رو گذاشتم تو صندوق طلاجات روی کنسول حتی یادمه جا نشد و زنجیرم بیرون موند  و رفتم خونه ی بابام...وقتی جوجه بدنیا اومد مادرِ همسرم براش شب ده گرفت

من حاضر شدم. رفتم سراغ صندوقچه کِـ دیدم خالی یه

باورم نمیشد

کلی طلا داشتم

ده روز جوجه کلی مهمون اومده بودن و چون توی پذیرایی آیینه نداریم،کلی توی اون اتاق رفت و آمد شده بود!

باورم نمیشد...مگه داریم ادم اینقدر بی معرفت کِـ به ی خانومِ  تازه زایمان کرده،رحم نکنه!

٢. وقتی خروس از سرکار اومد رنگش پریده بود

گفت مرغ زنگ بزن صد. ده انباری رو دزد زده!

کلی از وسایل کارِ خروس بِـ أضافه بخارشوی و چرخ خیاطی من رفت!

٣. دوستِ   خروس از شهرستان مهمون ما بود با خانواده اش

ی ساعتی رسیده بودن کِـ ماشین شون رو دزد زِد،لپ تاپ و چمدونشون رو برد و ما رو شرمنده ی مهمونامون کرد!

٤. دیشب خبر دار شدم خونه ی خواهرم رو دزد زده

تازه یکساله ازدواج کردن

کل وسایل صوتی و تصویری،طلاها،سشوار و حتی کفش ها وو بُرده

دیشب کلی باهم گریه کردیم

تازه داشت زندگیشون جون میگرفت

گناه داشتن

دو تاشون هم بچه ان و اصلن قوی نیستن


حالم خوب نیست...

نظرات 10 + ارسال نظر
موژان چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 17:14

چطور میتونن ازین پولا و وسایلا استفاده کنن چجور ی از گلوشون پایین میره واقعا خیلی حس بدیه میدونم عزیزم

فدات بشم

بانوی کوچک سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 11:30

خداهرچی دزده لعنت کنه

الهی آمین

مهناز دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 00:40 http://www.1zan-moteahel.blogsky.com

آخ،چقدر واسه خواهرت ناراحت شدم آتیش!
طفلیا چقد سخته براشون!
لعنت به هرچی دزد و بی وجدانه!

خیلی سخته مهناز جون

mahee یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 10:19

آتش چقدر وحشتناک بود..چقدر تلخ! بدتر اینه که دزد از آشناها باشه.غریبه که توی خونتون نبوده بالاخره..
چقدررر ناراحت خواهرت شدم..چه حال بدی داره.چقدر غصه میخوره.بدترش احساس ناامنی توی خونشون هست..

دقیقن همینطوره ماهی،کلمه به کلمه حرفات دقیقن

مادر جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 11:29 http://kenta.blogsky.com/

نهههه ای وای والا اینایی که نوشتی منم حالم بد شد خدا بهتون صبر بده ادم خیلی حالش بد میشه یه از خدا بیخبر بیاد و حاصل یه عالمه زحمت و زندگی ادمو جمع کنه بره خدا ازشون نگذره

واقعنم
خدا بچه ها رو برای شما و پدرشون حفظ کنه عزیزم

سونیا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 18:45 http://bedonbalearamesh.persianblog.ir

دقیقا برام اتفاق افتاده که طلاهامو بردن

کی بهترین دوست ... اما عزیزم من عوض شدم بخاطر اینجور افراد تو ب دلت کینه راه نده نمیدونی ته نفرت چیه ...
سرخوردگی خود ادم

چی بگم عزیزم؟کینه از کسی که نمیشناسم؟

سونیا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 18:40 http://bedonbalearamesh.persianblog.ir

دقیقا برام اتفاق افتاده که طلاهامو بردن

کی بهترین دوست ... اما عزیزم من عوض شدم بخاطر اینجور افراد تو ب دلت کینه راه نده نمیدونی ته نفرت چیه ...
سرخوردگی خود ادم

AfsoOn پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 13:30 http://mylovelyworld2016.mihanblog.com/

سلام خوبی؟ با تبادل لینک موافقی؟ خبرم کن

سمر پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 07:37 http://misswho.blogsky.com

چطور میتونن همچین کاری کنن؟ چطور دلشون میاد واقعا؟ طلاهای مامان منم روز ختم پدربزرگم دزدیده بودن. خوب آدم عزاداری که با مرگ ناگهانی روبه رو بشه اصلا در فکر نیست که وسایل رو جمع کنه. دزد آشنای عزیزم با خونسردی رفته بود و کشوهارو گشته بود

چقد بی معرفتن سمر

پیچک سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 22:15 http://duallove.blogsky.com

عزیزمممممم تجربه س رو داشتم دقیقا همینطوری اومدیم خونه و دیدیممممممم هیچی واسمون نداشتن خیلی حس بدیه

خیلی پیچکی خیلللللی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد