عمه ی مهربونم

عمه ی عزیزم بچه دار نمیشد

جاری ایشون پسر سه روزه خودشون رو به عمه داد تا بزرگ کنه

عمه مهربونم مث چشماش ازش محافظت کرد و سه تا نوه داشت

چهارسال پیش أسیر چنگال های سرطان شد

و امروز فوت کرد

عمه م خیلی مظلوم بُود

خیلی درد کشیده بُود

اشک هام خشک نمیشه

بغض گلوم باز نمیشه 

خدا بیامرزدشون 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد