تو اوج خوشى هم ، اون غمِ ته قلب وجود داره
از اون پایین ، میاد بالا؛ خودش رو نشونت میده و برمیگرده سرجاش
زمان هاش فرق داره گاهى سى روز یکبار میاد و سر میزنه
گاهى سیزده-چهارده روز یکبار
هست، دائم نیست ولى هست
هست و همیشه ته قلبت ى رنگ گرفته اى داره کِـ گاهى با خودت میگى : همیشه نمیشه از ته دل و با تمام وجود شاد بود و خوشبخت...
نمیدونم اگه ى روز نباشه و نیاد چن تا نذر رو باید ادا کنم چون آمارش از دست رفته؛ ولى میدونم اون روز ، روزِ تولد واقعى من هست...
کاش این درد برأى من بود... اینجورى آنقدر اذیت نمیشدم
کاش میشد غمِ فرد رو تعویض کرد و منتقل کردش بِـ خود
اینجورى راحت تر باهاش کنار میایى و میتونى بهتر از زندگى لذت ببرى ولى حیف...
تو اوج خوشى هم کِـ باشى، ى آه هس کِـ تا سینه بالا بیاد و بهت یادآورى کنه هیچ وقت همه چیز اونجورى کِـ تو میخواهى نیست و نمیشه...
خدایا شکرت.
وای ازین حسایی ک وسط شادی یهو مثل پتک میخوره تو صورت آدم
وای ازون بغض لعنتی
همون بغض لعنتی...
موافقم....گاهی فک میکنم کاش میشد جای بعضیا ما غمشون رو بکشیم ولی آه نکشن.....آه بعضی ها پشتمون رو خم میکنه
و دلمون رو میسوزونه
امیدوارم به زودی جای این حس رو شادی از ته قلب بگیره و برات اوضاع بچرخ
این حست رو تجربه کردم میدونم چقدر تلخه
مواظب سلامتی و شادیت باش
به امید خدا همه چیز حل میشه
فدای تو عزیزدلم
ی نگاه خدا کافیه ...