مرغ و خروس

تازه دانشگاه قبول شده بودم،بابا خیلی رو رفت و آمد حساس بود

تو اتوبوس نشسته بودم منتظر که راننده حرکت کنه و نگاهم روی ساعت بود ک دیر نشه،از راننده خواستم بره گفت چشم بزار ی اقایی داره میاد سوار شه بعد...

اون آقا ، ی پسر جوون بود که پای راستش تو گچ بود با شنیدن زنگ موبایل و نمایش اسم بابام زیر لب گفتم بخاطر این چلاق باید ب بابا جواب پس بدم!

بعله....... اون آقایی ک ملقب ب چلاق شد، خروس من می باشد!

مزرعه!

جوجه تازگی ها برامون اسم گذاشته

باباش: خروس

من: مرغ

خودش هم که جوجه طلایی!!!

و خیلی شیک ما رو صدا میزنه!

فک کنم واسه معرفی خانواده  سه نفرمون توضیح کاملی بود،نه؟