من
بیمارستان
جوجه اولی
بستری
تب
من
بیمارستان
جوجه دومی خًونه مامان
من
بیمارستان
گریه...
ورق بزن این روزها رو خداااااا ورق بزن تموم شه این روزها...
نه خوشی زیر دلم زده
نه از کسی ناراحتم
نه عقده دارمً
نه هیچی
فقط دلم ی مشت تنهایی میخاد
بزنم بیرون تنها
برم تو ی جاده ی دور و دراز
دلم خواست. داد بزنم
دلم خواست. گریه کنم
بخندم
برقصم
هر غلطی دلم خواست بکنم
برای یک روز
نه مادر باشم
نه خواهر
نه همسر
نه دخترِ
و حتی نه دوست
...
از مـــا گــذشت
دگــــــــــــــر
دوسـت داشـتنت،،
مــــــــوقـع آن
رسیــــده کـــه
بمیــــرم بـرایـت.....
اگه خانواده ما اعضای بدن بودن من فک میکنم کلیه میشدم
کار راه بنداز
همه کار میکردم
اگه هم نبودم دیالیز میشد زندگی سخت بُود ولی میگذشت
پدر خانواده قلب هستش تپنده و حیاتی
نبودش مرگ خانواده س
دخترا هم چشم
نباشن همه چی تاریک و زشته
شما چی بچه ها؟