میگه : واااااا مگه تو هم روزه میگیری؟!
میگم : چرا نگیرم؟ درسته ى سرى مشکلات خونى دارم ولى میتونم، مشکلى جدى پیش نمیاد واسم.
میگه : نه! از اون لحاظ نمیگم! آخه میدونى بهت نمیاد روزه بگیرى!!! حجابتم کِـ درست و حسابى نیس!!!
خدایاااااااا
خداى رحمانِ من! الان بهم بگو چِـ جوابى بهش بدم من؟!
بجاى تو ، نشسته و من رو خط زده!
خدایااااا خدایاااا
...
سلام
فردا(نیمه شعبان) سالروز ازدواج ماست به تاریخ قمرى!
ده سال گذشت... خوب و بد گذشت
فقط میتونم ى چیز رو با قاطعیت بگم ؛ هر روزش با عشق شروع شد و با عشق پایان گرفت
خدا رو شکر کِـ تمام ده سال عاشقت بودم ...
بهار داره از راه میرسه
فصل محبوب من...
امیدوارم همگى دلمون شاد و تنمون سلامت باشه
خدا بِـ سفره ها برکت بده و بِـ دل ها آرامش
خیلى دوستتون دارم دوست جونى ها
سال نو،بهترین سال رو براتون ارزو میکنم
این روزا برامون دعا کنید،لطفا
این حجم از استرس و تزریق غم به زندگی مون برای من قابل تحمل نیس ، من ظرفیتش رو ندارم...
آدم گاهى دلش از هیچی میگیره و نگاهش اشکی میشه
نَـ اینکه افسرده باشه
نَـ
فقط احساس میکنه هرچى هم باکیفیت و اروم زندگی کنه ، چون جای بدی زندگی میکنه همش بِـ عقب برمیگرده و امید بِـ آینده ای روشن صفره
از دست خودم عصبی ام
چرا دو تا فرشته رو بدنیا اوردم اونم تو این کشور؟ وقتی فک میکنم رنج ها و محرومیت هایى رو کِـ من کشیدم ، قراره اونا هم بچشن...لعنت بِـ ... این بغض چیه هر دفعه با یاداوری غم کشورم میشینه تو گلوم و ورم میکنه؟
چرا نمیپذیرم کِـ ته زندگی ما، همین کشور و همین قانونه!
چرا دلم اروم نمیشه و سرم به زندگی اروم و دوستداشتنى خودم گرم نمیشه ؟
چرا راضى نمیشم برای همیشه برم و فراموش کنم این کشور مظلوم رو؟
هییییییى روزگار...